صدای سخن عشق
هو الاول والاخر جاده یعنی شروع یک راه ، شروع یک حس تازه ، حسی که به فاصله نامه شاید اول و یا شاید دوم وشاید آخر در خطوط پر تلاطم ذهنم برای یک رویای دست نیافتنی به تصویر میکشم . جاده همیشه انتهایش پر از سکوت مرگباربدون همدیگر زیستن نیست . گاهی اوقات جاده یعنی راهی به سوی ستاره ، ستاره ای که در تمام وجودم یاد وخاطره ای را تداعی میکند. اما تقدیر اوضاع نابسامان رویاهایم تنهایی را برایم با ساز همیشه شاکی به صدا در می آورد. نمی دانی تنهایی چه حکمی دارد ... از آغاز دوست داشتم مسیرجاده ای را طی کنم که هیچ کس تا انتهامسافتش را طی نکرده است . جاده همیشه یک شروع است ویک پایان... شروعی شاید از جنس من و پایانی شاید از جنس تو نمی گویم اولین بودم *نمی گویم آخرینم چون هیچ کس اولین وآخرین نیست ولی جاده... جاده هم اولین است وهم آخرین مثل شروع وپایانش. مثل من وتو ... یا من وتو مثل جاده ... من ویک دفتر غزل هنوز هم منتظریم، میخواهم جاده با من از سرنوشت بگوید. رازها ولحظه ها یار من هستند، من رسم محبت را از نگاه پروانه وار خوبان آموخته ام اولین بار که به جاده قدم نهادم سکوت دلم را شکستم ... دفترم را ورق میزنم فضای اتاقم را از رایحه غزلهایم پر میشود آنگاه در باورهای سبز رنگ خیالم تصویر جاده را می بینم پشت پنجره مه آلود ذهنم به یادش می آورم... و هر روز با یاد آن با قلبی آکنده از مهر می نویسم ((تا انتهای جاده خواهم رفت)) raheleنوشته
|