صدای سخن عشق
نیایش پروردگارا من را ابزار آرامش خویش قرار ده. بگذار در هر کجا که نفرت است عشق درو کنم هر جا آسیب است عفو. هر جا شک است ایمان. هر جا نومیدی است امید . هر جا تاریکی است نور. هر جا غم است سرور. پروردگار عالم به من لطف کن تا بیشتر در پی تسکین بخشیدن باشم تا آرام شدن همانطور که می فهمم فهمیده شوم و همانطور که دوست دارم دوست داشته شوم زیرا در اثر دادن است که دریافت میکنم در اثر بخشیدن است که بخشیده میشوم و در مرگ خود است که در زندگی جاودان متولد میشوم السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج)ادرکنی سلام بر فروغ دیدگان تابناکت که همیشه بارانیست سلام بر پرتو چهره به زردی گرائیده از عبادتت سلام بر شبنم اشک چشمان به گود نشسته ات وسلام بر ناله های یارب یارب فاطمیت سلام بر تو وبر هر قلبی که به یاد تو می طپد وبا یاد غریبت آرام میگیرد . سلام بر تو وهر دستی که برای دعا کردن بهر وجود شریفت به آسمان بلند میشود و سلام بر تو وهرکه عشق زیبای تو را در سینه اش جای داده است **** سلام به دوستان خوبم ..یه سلام گرم گرم تابستونی یک حکایت مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات میدهم برای اینکه تو روزی کار نیک انجام داده ای فکر کن ببین آنرا به خاطر می آوری یا نه؟او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که میرفت عنکبوتی را دیداما برای اینکه او را له نکند راهش را کج کرد و سمت دیگری عبور کرد . فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت بروی مرد تار عنکبوت راگرفت در همین هنگام جهنمیان دیگر هم کهفرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد ..که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد فرشته با ناراحتی گفت تو تنها راه نجاتی را که داشتی .با فکر کردن به خود وفراموش کردن دیگران از دست دادی دیگر راه نجاتی برای تو نیست و بعد فرشته ناپدید شد بهشت هنگامی که تمام بهشت را با نگاهی براندام درخت پنجره اتاقم تجربه میکنم چرا ناراحت باشم؟ وقتی که بهترین موسیقی هارادر سکوت اتاق کوچکم می شنوم چرا غرق شادی نباشم گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی است که با آن زندگی می کنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمی کند گاه یک عشق انقدر ماندگار است که فراموشش نمی کنم
تنهایی تنهایی تنهایی این روزها معنای زندگی ...نهفته در لبخند تلخ پرندگان به انسانهایی است که از آخرین تکه های نانشان هم نمی گذرند قصه عشقت را ...بیگانگان بگو چرا که این کلاغهای غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه میسازند
یعنی یک صفای سازگار عشق یعنی با وجود زندگی دور از آداب مردم زیستن عشق یعنی لحظه ای خندیدن و سال ها اشک ندامت ریختن عشق یعنی زنگ تکرار نگاه عشق یعنی لحظه ای زیبا شدن عشق یعنی قطره بودن سوختن عشق یعنی راهی دریا <**ادامه مطلب...**>
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را خبراز سرزنش خار جفا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را جان من سنگدلی دل به تو دادن غلط است رفتن اولاست به کوی تو ستادن غلط است دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد نکن این نوعه که آزرده شوم از خوبت دست بر دل نهم و پا شکنم از کویت پند من بشنو و مکن قصد دل آزرده ی خویش ور نه بسیار پشیمان شوی از کرده ی خویش هیچ حـرف دگـری نیست که مـن با تو بزنم تـو نـمـی فـهـمـی انـدوه مـرا چه بـگـو یـم کـه تـو ای رفـتـه ز دست شدم از مستی چشمانت مست!!! شــده ام سـنــگ پــرسـت مرگ بر انکس که دلش را به دل سنگ تو بست.!.!.! دهان دختر زیبا تهی ز دندان است کس نمی داند این شکسته دندان بهای یک نان است و هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر فریاد بر آورده اند چرا سیمان نیست؟ کس نمی داند چرا ایمان نیست و روزگاری شده است که در آن جز انسان هیچ چیز ارزان نیست...!!! <**عکسهای زیبا در کویر خشک دلم کبوتری آشیان گرفت ومن آشیان هر جا گرفتم خانه ی صیاد شد عشق کبوتری را به دل گرفتم که یکبار بر آسمان قلبم پر زد... بهار و پاییز و زمستان ها ار پی هم گذشت و کبوترم بر نگشت و برایم تنها یک حوض روشن ماهی سرخ بجا گذاشت......در میان کویر خشک ....ومن کنار بید خمیده ای به آسمان زل زده و یک تنگ ماهی قرمز در دست که مبادا بشکند....
میآید
چون عروسی
نامش دنیاست
به روی ما
میخندد
نامش عشق است
ما را
در آغوش میگیرد
نامش مرگ است
|