صدای سخن عشق
گله ای نیست گفته بودی که مرا دوست نداری گله ای نیست بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست رنگ غم آری دوباره زندگیم رنگ غم گرفت راهی نمانده است برایم دلم گرفت جان مراکسی که پر از عطر ماه بود امشب بدون چون وچرا دم به دم گرفت زیرا که واژه واژه مرا دست سرنوشت از دفتر نگاه قشنگت قلم گرفت تندیس اشتیاق که در من هبوط کرد در سوگ راز مرگ تو شکل عدم گرفت احساس می کنم دلم از جنس ابر هاست چون روزگار عشق مرا دست کم گرفت
ارزو به جان جوشم که جویای تو باشم خسی بر موج دریای تو باشم تمام آرزو های منی کاش! یکی از آرزوهای تو باشم تقدیم ...
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
|