سفارش تبلیغ
صبا ویژن


صدای سخن عشق

برای تو می نویسم

برای تو می نویسم که در تن خسته و رنجورم نیروی عشقت حس نشاط و زندگی و خوشبختی آفرید.

برای تو می نویسم که تنها با قلبت آشنایم.

من از این روزها و شبهایی که بی هیچ شوقی می گذرد خسته ام. من از تکرار و تکراری شدن گریزانم. من از عشق بی تابم. من از دوری بیزارم.

دوست دارم با تو پرواز کنم و از آسمان فراتر روم.

تو هستی که نور امید در دلم می تابد. ای کاش حضورت تنها در خیالم نباشد ، ای کاش همیشه با من باشی .قلب من دوستت دارم..

 یاد قلبت باشد

مهربانم ، ای خوب !

یاد قلبت باشد یک نفر است که اینجا

بین آدمهایی ، که همه  سرد و غریبند با تو

تک و تنها به تو می اندیشد

و کمی ،

دلش از دوری تو دلگیر است ...

مهربانم ، ای خوب !

یاد قلبت باشد ، یک نفر هست  که چشمش ؛

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش این است ،

زیر این سقف بلند ، هر کجا هستی ، به سلامت باشی

و دلت همواره ، محو شادی و تبسم باشد ...

مهربانم ، ای خوب ! یاد قلبت باشد ؛

یک نفر هست که دنیایش را ،

همه هستی و رویایش را ، به شکوفایی احساس تو پیوند زده است

و دلش می خواهد ، لحظه ها را با تو ، به خدا بسپارد ...

مهربانم ، ای خوب !

یک نفر هست که با تو

تک و تنها ، با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور !

پر احساس و خیال است و سرور !

مهربانم ! این بار ، یاد قلبت باشد ؛

یک نفر هست که با تو  ، به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت ، هر صبح ، گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش ، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی ...

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/7/9| ساعت 8:0 صبح| توسط راحله| همدل ( ) |