صدای سخن عشق
بسم الله الرحمن الرحیم ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت
سلام به دوستان خوب ومومن خودم حلول ماه مبارک رمضان بر شما مبارک بار خدایا چگونه تو را سپاس گذاریم که باهمه خطاهای مان باز ما رابه ضیافت مهربانی* رحمت وکرامت دعوت فرمودی وبا اعطای دوباره فرصت رمضان *خیل انسانهایی را که غفلت آنان را از دریای رحمت وبزرگی ات دور کرده بود *چونان باران فرا گرفتی وشیطان را از ایشان دور ساختی وبر اندک عبادات شان وعده پاداش مضاعف دادی. نیامدم به سراغت , مرا مگر تو ببخشی نشسته ام سر راهت چه می شود به نگاهی غریب خاطره ها را در این سفر تو ببخشی مگو نجیب زمانه , ز چشم ما گله داری مگر نه وعده نمودی که بیشتر تو ببخشی؟! شبانه حرف دلم را اگر برای تو گفتم خیال من همه این بود مرا سحر تو ببخشی شکو فه های غزل را به پیش پای تو ریزم به یک نگاه صمیمی مرا اگر تو ببخشی ای کاش ای کاش میشد قطرهای باران ببارد بر کوچههای شهرمان ایمان ببارد تا کی حضور صورتکهای فرنگی تا کی میان قلبها دیوار سنگی اینجا سر هر کوچه ایمان میفروشند ایمان خود را بهر یک نان میفروشند اینجا کسی باور ندارد بیکسی را آری خدا را لحظه دلواپسی را اینجا کبوتر لانهاش را میفروشد مردی زنش را، خانهاش را میفروشد دردا، نمیفهمیم باران اهل دریاست ردّ ریا در کوچههای شهر پیداست مولا پُریم از انجماد بیتو بودن مبهوت و حیران بین بودن یا نبودن خورشید باید کوهی از قلب یخی را دلهای سنگی چشمهای برزخی را میگویند کودکان به ملکوت نزیکترند... خداوندا اجازه ام ده تا مثل ایام کودکی که با اخلاص وبی گناهی صدایت می کردم و پاسخ ام می فرمودی باز صدایت کنم وپاسخم گویی.مگر نفرموده ای که ((ادعونی استجب لکم)) نماز وروزه هایتان مقبول درگاه الهی ..انشاءالله یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد
گفتی که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم...... به اندازه ای که تو رو دوست دارم مرا دوست داشته باشی زندگی زیباست چشمی باز کن
در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند عاشق چشم تو هستیم و زما بی خبری خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست " خداوند در هر حضوری رازی نهان کرده برای کمال ما . خوش آن روزی که در یابیم راز این حضور را شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی... سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی حکایت جالبی ست که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کنیم بسمه تعالی تقدیم تقدیم به خورشیدی که دیدگانم را از دیدن رویش محروم داشته ولی شعاع محبتش و گرمی صدایش از آن سوی کوهسار ماوراءاقیانوسها در وجودم حضوری مستدام و عبوری جاودان دارد السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه و بلاده و حجته علی عباده السلام وعلیک یا مهدی الرض و مبین عین الفرض سلام سلام به دوستان خوب مهربون و مومن که این روزا خودشون رو برای حضور در جشن بزرگ میلاد آقا امام زمان آماده میکنند . در کعبه وبتخانه و در دیر و کلیسا جز نغمه ناقوس تو بانگ جرسی نیست غیر از هوس دیدن رخسار چو ماهت اندر دل پر حسرت یاران هوسی نیست ای مهدی دین پرده ز رخسار بر افکن ما گم شدگانیم وره پیش و پسی نیست یابن الحسن! چه کنم چه گویم از کجا و چگونه بگویم ؟از سینه های چاک چاک برای حضورت؟از دل پر درد که آسمانش ابریست وسایه های غم که مدتهاست در فراقت بر آن غم گسترانیده و دلم را بی تاب کرده است؟ مولایم خسته ام دستهایم خالیست و دلی پر درد با خود دارم .ای مهدی فاطمه!چندیست که در صف نرگسهای انتظار ایستاده ام و در کنا جاده های تنهایی به انتظارت نشسته ام تا بیایی رخ چون ماه نورانیت رادر وجود خویش دریابم . خاک راهت را توتیای چشمانم کنم و چشمان به گناه آلوده ام رابصیرت بخشم ای فرمانروای مدینه فاضله!صد حجاز تفتیده ام که تنها به عشق صفای تو محرم گشته ام . یا مهدی ! سالهاست آمدنت را جشن میگیریم و حضورت را لحظه شماری میکنیم با دستی از آفتاب از کدامین افق طلوع خواهی کرد ؟ نیایش پروردگارا من را ابزار آرامش خویش قرار ده. بگذار در هر کجا که نفرت است عشق درو کنم هر جا آسیب است عفو. هر جا شک است ایمان. هر جا نومیدی است امید . هر جا تاریکی است نور. هر جا غم است سرور. پروردگار عالم به من لطف کن تا بیشتر در پی تسکین بخشیدن باشم تا آرام شدن همانطور که می فهمم فهمیده شوم و همانطور که دوست دارم دوست داشته شوم زیرا در اثر دادن است که دریافت میکنم در اثر بخشیدن است که بخشیده میشوم و در مرگ خود است که در زندگی جاودان متولد میشوم السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج)ادرکنی سلام بر فروغ دیدگان تابناکت که همیشه بارانیست سلام بر پرتو چهره به زردی گرائیده از عبادتت سلام بر شبنم اشک چشمان به گود نشسته ات وسلام بر ناله های یارب یارب فاطمیت سلام بر تو وبر هر قلبی که به یاد تو می طپد وبا یاد غریبت آرام میگیرد . سلام بر تو وهر دستی که برای دعا کردن بهر وجود شریفت به آسمان بلند میشود و سلام بر تو وهرکه عشق زیبای تو را در سینه اش جای داده است **** سلام به دوستان خوبم ..یه سلام گرم گرم تابستونی یک حکایت مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات میدهم برای اینکه تو روزی کار نیک انجام داده ای فکر کن ببین آنرا به خاطر می آوری یا نه؟او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که میرفت عنکبوتی را دیداما برای اینکه او را له نکند راهش را کج کرد و سمت دیگری عبور کرد . فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت بروی مرد تار عنکبوت راگرفت در همین هنگام جهنمیان دیگر هم کهفرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد ..که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد فرشته با ناراحتی گفت تو تنها راه نجاتی را که داشتی .با فکر کردن به خود وفراموش کردن دیگران از دست دادی دیگر راه نجاتی برای تو نیست و بعد فرشته ناپدید شد ادامه مطلب...
گلایه های دلم را به یک نظر تو ببخشی
نگاهی نکنم دل کسی بلرزد
راهی نروم که بیراه باشد
خطی ننویسم که بیازارد کسی را
که
روز و روزگار همیشه بر وفق مراد نیست
رفیق من
اگر بال داشتم عاشق شدن و گریستن و پرواز را به تو یاد می دادم
اگر بال داشتم تو را به ماه می بردم و می توانستم پیشرفت و ترقی تو را که شاید بعید و دور به نظر برسد زودتر ببینم
اگر بال داشتم تو را از خاک آتش و باران محافظت میکردم و نمی گذاشتم معنای درک ورنج را بفهمی
اگر بال داشتم تو را همیشه در قلبم برای خود نگه می داشتم و هرگز ما از هم جدا نبودیم
اما همان طور که می بینی من فرشته نیستم که بال داشته باشم و اگر هم بخواهم هرگز نمی توانم
بنابراین با وجود این همه آرزوها فقط می توانم دعا کنم
با وجود این اگر بال داشتم به تو نمی رسیدم ........
گفتم که با یغماگران باری مدارا می کنم
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گویم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
گفتی اگر از پای خود زنجیر عشقت وا کنم
گفتم ز تو دیوانه تر دانی که پیدا میکنم
گردشی در کوچه باغ آغاز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکست
علت عا شق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسمها جان دیده ام
درد افکنده درمان دیده ام
دیده ام در شاخه احساسها
می تپد دل در حریم یاسها
زندگی موسیقی گنجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست
زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت
زندگی رودی است ، جاری ، هر که آمد
کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت
قاصدک ، این کولی خانه به دوش
روزگار کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت
آه از این دل آه از این جام امید عاقبت بشکست و کس رازش نخواند چنگ شد در دست هر بیگانه ای ای دریغا کس به آوازش نخواند
تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح می دهم
|